آذر 90 - شیراز فناوری اطلاعات سلامت

شیراز فناوری اطلاعات سلامت
نویسندگان آخرین مطالب قهوه مبادا... به مناسبت انتخابات2 به مناسبت انتخابات1 به مناسبت انتخابات ماوسی که فشار خون را هم اندازه میگیرد... [عناوین آرشیوشده] لینک دوستان سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani سایه ل ن گ هــــــــک ف ش ! نشریه حضور **شهرستان بجنورد سفیر دوستی .: شهر عشق :. تا شقایق هست زندگی اجبار است . بوی سیب جاده مه گرفته سایت روستای چشام (Chesham.ir) منطقه آزاد سامع سوم قافیه باران برادران شهید هاشمی شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد ترانه ی زندگیم (Loyal) جهادی نبض شاه تور نوجوونی از خودتون دهاتی دکتر علی حاجی ستوده fazestan داستان های زیبا وخواندنی دریای غم ساحل ندارد قالب میهن بلاگ قالب پرشین بلاگ گلچین قالب وبلاگ Download پیوندهای روزانه رشته مدیریت قالب پرشین بلاگ گلچین قالب وبلاگ لینک های مفید** فال حافظ ماه موزیک فال روزانه خرید اینترنتی قالب های پیچک	چی چی میگه؟ دموکراسی می گوید: رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم. مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم. ... فاشیسم می گوید: رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن ... اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی. اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، اما آن حرفی را که ما می گوییم بزن [ دوشنبه 90/9/28 ] [ 1:35 عصر ] [ افروز یوسفی ] نظر سخنی از چارلی چاپلین چارلی چاپلین: با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه،رختخواب خرید ولی خواب نه،ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه،می توان کتاب خرید ولی دانش نه،دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه? [ دوشنبه 90/9/28 ] [ 1:13 عصر ] [ افروز یوسفی ] نظر به ایشان هم رای دهید در ادامه راستای معرفی نامزدهای شایسته انتخاباتی، یک نامزد دیگر نیز به شما معرفی می‌کنیم: فریدون پشنگ‌پور اصل فریدون، در خانواده‌ای اصیل و هنردوست در تهران پا به عرصه وجود گذاشت. مادرش معلم بود و پدرش از آن‌دسته فعالان سیاسی که ماموران ساواک به طرز عجیبی از آنها حساب می‌بردند؛ به طوری که هیچ‌گاه توسط آنها مورد دستگیری و اذیت واقع نشد. فریدون تحصیلات خود را در دبیرستان ملی فرهیختگان به پایان رساند و بلافاصله وارد کالج سلطنتی لیختن اشتاین شد و در آنجا به فراگیری هنر پرداخت. او در بحبوحه انقلاب در سنگر دانش لیختن اشتاین با جهل و نادانی مبارزه می‌کرد. بلافاصله پس از پایان جنگ تحمیلی به وطن عزیزش مراجعت کرد تا به هم‌میهنانش خدمت کند. پس از چندی مدیریت سینما تئاتر هنر و زندگی را بر عهده گرفت و طی سال‌هایی که در آنجا فعالیت کرد توانست مبانی زیبایی‌شناسی شرق و غرب را تبیین کند. او تاکنون در چندین سمینار هنری در داخل و خارج از کشور شرکت کرده است. اهداف و برنامه‌ها: بعداً اعلام خواهد شد شعار انتخاباتی: ایران برای جهان [ شنبه 90/9/26 ] [ 12:42 عصر ] [ زهرا دهقانی ] نظر نامه ای به اوباما سلام باراک جان خوبی داداش؟ داداش شنیدم هواپیماتو خواستی؟ راسته؟ عزیز اینکه دیگه گریه نداره.. پا زمین کوبیدن نداره.. بیا بگیرش.. بیاه! فقط داداش یه مطلبی.. اگر میشه تحویل در تهران باشه.. یا اصلا همون طبس! با کامیون و C-130 هم قبول نیست.. باید با چندتا RQ-170 دیگه بیاید ورش دارید ببرید.. به جان عزیزت اگر چشم داشتی داشته باشیم.. اصلا مال دنیا که ارزش این حرفارو نداره.. داره؟ فقط ما نگران امنیت این عزیز هستیم آخه بچه ها خیلی باهاش خو گرفتن.. تازه براش اسمم گذاشتن.. یادم نمیاد دقیقا.. بچه ها اسم اسب حضرت عباس چی بود؟ راستشو بخوای میخوایم ببینیم این یکی هارو میتونیم بدون صدمه عین آدم بشونیم رو زمین یا نه.. همین جان تو. بعدش همشونو پس میدیم.. اصلا میخوای برای اینکه زیاد زحمتت نشه شما بیارید.. برگردوندش با خود ما.. دیگه قلقش دست بچه ها اومده! نه! ای بابا من چقدر خنگم.. بچه ها میگن شما همون رو کابل بلندشون کنید ما خودمون میاریمشون!! دیگه بچه هدایت و ارشادشون قوی شده! این همه توصیه به امر به معروف و نهی از منکر بالاخره جواب داد.. اصلا به جان عزیزت لب تر کنی به جا کابل میاریم نیویورک تحویل میدیم.. کم مصرفم هستن. تا اونجا با یه باک میان شنیدم.. یا داداش این دیگه خیلی تکراری شده.. میگم اگه ورژن جدیدتری در دست ساخت دارید وایسیم با اونا بیاید ببریدش.. یه دست گرمی هم واس بچه های ماست.. هم فاله هم تماشا!! هان؟ چیه نظرت؟ اه! نخواستیم بابا! مال خودت.. خیال کردی نوبرشو آوردی؟ خودمون 200 تا از اینا داریم.. عیییین مال شما! تازه دادیم عکس آقا و حاج قاسمم روش کشیدن! یه دقه صبر کن... اصن از کجا معلوم که شما از ما کپی نکرده باشید؟!! حالا بی شوخی یه طرح دیگه هم هست: ما اینو میاریم لب مرز تحویل میدیم.. بالاخره ما مسلمونیم مال حروم از گلومون پایین نمیره.. اصلا از قدیم گفتن مال بد بیخ ریش صاحبشه! این بادبادک شما زیادی دود میکنه واس هوای آلوده ما خوب نیس.. ما اینو تحویل میدیم اما.. در عوض.. 1-اموال بلوکه شده ما 2-اموالی که فراری های ایرانی با خودشون بردن به پیوست خود فراری ها! 3-به جای دانشمندایی که ازمون زدید ، دانشمند توی همون حوزه با همون سطح سواد و اخلاص! ور میدارید میارید تا معامله منصفانه باشه دیگه.. خدایی قبول نداری منصفانه اس؟ هست دیگه.. خلاصه انتخاب با خودته.. توی تصمیم گیری عجله نکن! دوستدار تو.. بچه زرنگ ایران! [ شنبه 90/9/26 ] [ 12:41 عصر ] [ زهرا دهقانی ] نظر خدا پشت پنجره ایستاده جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت >>جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد. >>مادربزرگ به سالی گفت " توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟" ... جانی ظرفا رو شست >> >>بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت :" متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم" سالی لبخندی زد و گفت:"نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟"... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد. >>چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت:" عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!" >> >>**************************** >> >>گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره! >>بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه. >>همیشه به خاطر داشته باشید: >>خدا پشت پنجره ایستاده [ سه شنبه 90/9/22 ] [ 12:23 عصر ] [ فاطمه خادمیان ] نظر 1 2 3 4 > .: Weblog Themes By Iran Skin :.	درباره وبلاگ مدیر وبلاگ : زهرا دهقانی[81] نویسندگان وبلاگ : افروز یوسفی (@)[15] فاطمه خادمیان (@)[19] سعیده اولیایی (@)[6] سلام به همه دوستان این وبلاگ برای صمیمیت و اطلاع رسانی بیشتر برای همه شماهاست!!!! آرشیو مطالب دی 89 بهمن 89 اسفند 89 فروردین 90 اردیبهشت 90 خرداد 90 تیر 90 مرداد 90 شهریور 90 مهر 90 آبان 90 آذر 90 دی 90 بهمن 90 اسفند 90 فروردین 91 اردیبهشت 91 خرداد 91 مرداد 91 مهر 91 آبان 91 دی 91 لینک های مفید تصاویر زیباسازی قالب مذهبی ایران اسکین وبلاگ نویسان پارس اسکین امکانات وب
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ]

قالب پرشین بلاگ

تبادل لینک