قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیراز فناوری اطلاعات سلامت
نویسندگان

برای استاد روز بدی بود..چند تن از دانشجویان پیله کرده بودند و از استاد درخواست میکردند که استاد بیشتر در مورد ارادی بودن ضربان قلب بگوید ..آخه استاد در بین یکی از ساعات درس روانشناسی به خاطر نشان دادن توانایی های انسان این نظر را مطرح کرده بود که"انسان آن قدر توانایی دارد که می تواند ضربان قلبش را هم در دست بگیرد"و حالا با سماجت و کنجکاوی تعدادی از دانشجویان که کمی هم چاشنی اذیت کردن و رو کم کنی در آن مشاهده می شد رو در رو بود .استاد دو راه در پیش داشت ...برگشت به عقب و گذشتن از نظری که داده بود که در شان ایشان نبود و رفتن به جلوتر و اثبات آن....همان طور که انتظار می رفت استاد راه دوم راه انتخاب کرد و…. قرار گذاشتن ..ظهر.. وقت ناهار.. در آمفی تاتر...

ظهر وقت ناهار رستوران دانشگاه سوت و کور بود… در عوض در سالن آمفی تاتر جای سوزن انداختن نبود تا بیرون سالن دانشجویان مشتاق که خبر را از همان چند دانشجو پیله شنیده بودند و دهان به دهان به دیگران رسانده بودند ایستاده بودند منتظر استاد...

استاد پشت تریبون قرار گرفتند و پس ازشوخی کوتاهی با حضار بیان فرمودند بهتر است بدون اتلاف وقت بروند سر اصل مطلب و گویا تر از هر چیز نظرشان را عملا ثابت کنند دانشجویان سراپا چشم شده بودند و منتظر که استاد چگونه می خواهد ثابت کند .. یکی دوتا از دانشجویان پزشکی دستگاه کاردیوگرافی را که آورده بودند به بدن استاد وصل نمودند...استاد شروع کردند به کنترل ضربان قلبشان و هر لحظه ضربان قلبشان کند ترو کندتر میشد و خطوط روی صفحه مانیتور که در آغاز تپه ماهورهای بلند و نزدیک به هم را رسم میکرد …از اوجشان کاسته و . فاصله اشان بیشترمی شد ... هر چه خطوط به سطح نزدیکتر میشد نفس ها بیشتر در سینه دانشجویان حبس می شد....خطوط تقریبا افقی شده بود و بجای تپه ماهور ... کویری خشک را تداعی میکردند .دانشجویان کم کم نگران می شدند و منظر بودند که خطوط اوج بگیرند ..ولی هیچ کدامشان از آنچه در ذهن استاد می گذشت اطلاعی نداشتند ...استاد با خود می اندیشید .."حال که عملا امتحان کرده است و به این مرحله رسیده است بهتر است آخرین مرحله را هم امتحان کند و آن توقف کامل ضربان....."هنوز استاد ....ناگهان بوقی ممتد از دستگاه کاردیو گراف .در سالن پخش شد و همه هاج و واج ..سقوط استاد بر روی کف سالن را مشاهده کردند ..دانشجویان پزشکی که به استاد نزدیکتر بودند بلافاصله شروع کردند به ماساژ و تنفس مصنوعی ... ...اما .....اما انگار نه انگار که جناز ه ای که بر زمین افتاده بود همان استاد شوخ و بذله گوی چند دقیقه قبل بود که .......دانشجویان استاد را بر سر دست به قسمت اورژانس دانشکده پزشکی منتقل کردند ......اما هیچ فاید ه ای نداشت ....بیچاره استاد فراموش کرده بود که وقتی ضربان قلب کنترل و دستور توقف به آن داده شود و قلب از حرکت باز بماند ...مغز هم از کار می افتد و چیزی نمی ماند که به قلب دستور حرکت مجدد را بدهد ..............


[ یکشنبه 89/10/19 ] [ 11:9 صبح ] [ زهرا دهقانی ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : زهرا دهقانی[81]
نویسندگان وبلاگ :
افروز یوسفی (@)[15]

فاطمه خادمیان (@)[19]

سعیده اولیایی (@)[6]


سلام به همه دوستان این وبلاگ برای صمیمیت و اطلاع رسانی بیشتر برای همه شماهاست!!!!
امکانات وب


تبادل لینک