قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیراز فناوری اطلاعات سلامت
نویسندگان

یه روزی یه کف بین پیر نشست و فالمو گرفت

اون رفت و هرچی گفته بود،فکرو خیالمو گرفت

 

غریب بودو یه کم سیاه،مهربونو،خمیده پشت

چه بوی اسپندی می داد،چشاش نجیب بودو درشت

 

بهم نگاهی کردو گفت،فالتو می خوای بگیرم؟

گفتم بگیر،بعدم بگو،بگو چه وقتی میمیرم؟

 

گفت دخترم کف می بینم،قهوه و فنجون ندارم

نه بلدم نه دوس دارم اداشونو در بیارم

 

گفتم بگو،اینم دسام،از روی چپ می گی یا راس

خندیدو گفت فرق نداره هر دستی که میل شماس

 

تو زندگیت سختی دیدی،فالت چرا پراز غمه؟

م توی اسمت می بینم،درس می گم نه،مریمه؟

 

یکی رو دوس داشتی که رفت،مردا همه عین همن

خوبم توشون پیدا می شه،اما خوبا خیلی کمن

 

بچه بودی چندتا خطرگذشته از بیخ سرت

خیال داری سفر بری،خیره الهی سفرت

 

یکی دیگه تازگیا تو زندگیت پیدا شده

زیاد بهش تکیه نکن،دوست داره ولی بده

 

دشمن چقد زیاد داری راستی مگه چه کاره ای؟

فک نکنم دارا باشی،نمی بینم ستاره ای

 

دوسه تا لکه می بینم،دلت شکسته از کسی

یکی ته قلبته که می خوای بهش زود برسی

 

نگامو چیدم از نگاش،با کلی غصه خندیدم

اصلن چی گفت واز کی گفت،فالم چی بود نفهمیدم

 

آدمای فالای من،مثل خودش غریب بودن

یعنی که خطای دسم،انقد کج و عجیب بودن؟

 

خیلی خجالت کشیدم،غم ازنگاش چکه می کرد

گفتم چرا فال می گیری تو این هوای خیلی سرد

 

چیه،فالت درس نبود،می خوای که مزدمو ندی

نه هرچی گفتی راس بودش تو راه حلم بلدی

 

بغض گلوش آخرسر تو شهر چشماش ترکید

گفت دخترم باور نکن،هیچکسی فردا روئ ندید

 

من یه غریبم و اسیر تو شهرتون دربه درم

دروغ می گم تا شبمو یه جور به فردا ببرم

 

گذشتم و نذاشتم اون بیشتراز این بهم بگه

اون ولی گفتش واسه فال نرو پیش کس دیگه

 

دیدم اونو که دوباره یه کسی دیگه رسید

بازو همون کف بینیا،دوباره بغضش ترکید

 

از همه چی که بگذریم،تمتمشم دروغ نبود

شاید به خاطر همین،سرش زیاد شلوغ نبود

 

کف بین پیر هرچی که گفت دلم یه گوشه ای نوشت

تا ببینه حق با اونه یا بازیای سرنوشت

 

همه شبیه هم شدیم،فالامونم عین همه

اما فقط اون از کجا دونست که اسمم مریمه؟

 

این که تموم شدو گذشت اما عجب کف بینی بود

ته دلش زلالتر از پیش گوییای چینی بود

 

دسام براش فرقی نداشت،اون بادلش فالمو گفت

از بعضی حرفا بگذریم،دروغ چرا راستشو گفت

 

اینم یه قصه ی عجیب فالی که چیزی نمی خواست

کف بینی با یه قلب صاف،نه دست چپ،نه دست راست

 

مریم حیدرزاده

 


[ شنبه 90/9/12 ] [ 3:49 عصر ] [ افروز یوسفی ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : زهرا دهقانی[81]
نویسندگان وبلاگ :
افروز یوسفی (@)[15]

فاطمه خادمیان (@)[19]

سعیده اولیایی (@)[6]


سلام به همه دوستان این وبلاگ برای صمیمیت و اطلاع رسانی بیشتر برای همه شماهاست!!!!
امکانات وب


تبادل لینک