قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیراز فناوری اطلاعات سلامت
نویسندگان

آیا از جنگ بین دو جنس (زن و مرد) خسته نشده اید؟

زنان و مردان باهم متفاوت هستند،

در این دو نکته تردیدی نیست.


ولی به جای تاکید روی کیفیت های منفی زن و مرد ،


چرا روی نقاط مثبت آنها تاکید نکنیم؟


بیایید از خانم ها شروع کنیم:


زن ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.


زن ها وقتی خوشحالند گریه میکنند.


زن ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه کارهای کوچکی انجام میدهند.


زن ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی کنند.


زن ها قدرت این را دارند که وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.



زن ها می دانند چگونه یک وعده شام یا ناهار معمولی را به یک فرصت تبدیل کنند.


زن ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.


زن ها می دانند که چگونه یک دوست بیمار را تیمار کنند.


زن ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.


زن ها می دانند چگونه ساعت های متوالی کودکان را سرگرم کنند.


زن ها صادق و وفادار هستند.


زن ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.


زن ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه کار انجام می دهند.


زن ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.


زن ها می دانند چگونه به یک مرد احساس پادشاه بودن بدهند.


زن ها دنیا را مکانی شادتر برای زندگی می سازند.


.
.

.

.

.

.

.

.


حالا نوبت مردهاست....:

 
مردان برای حمل اشیاء سنگین و کشتن سوسک و عنکبوتها خوب هستند


[ چهارشنبه 90/11/12 ] [ 1:23 عصر ] [ سعیده اولیایی ]

 

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد
 
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
 
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و از من خداحافظی کرد
 
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
 
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " ، و از من خداحافظی کرد
 
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
 
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم و از من خداحافظی کرد
 
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
 
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه از کلیسا بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
 
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
 
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نیمدونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.
 
ای کاش این کار رو کرده بودم ................. با خودم فکر می کردم و گریه !
 
اگه همدیگرو دوست دارید ، به هم بگید ، خجالت نکشید ، عشق رو از هم دریغ نکنید ، خودتونو پشت القاب و اسامی مخفی نکنید ، منتظر طرف مقابل نباشید، شاید اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه.

[ دوشنبه 90/8/30 ] [ 11:40 صبح ] [ سعیده اولیایی ]

دخترک روی نیمکت سنگی پارک نشسته و یک گل داوودی دستش گرفته. گل‌های داوودی بهترین گزینه برای این کار هستند؛ برگ‌هایشان زیاد است و هر بار مکرر و مکرر شما را به عشق احتمالی طرف مقابل امیدوار می‌کنند و آخرش آنقدر خرده گلبرگ تهش می‌ماند که خودتان را توجیه کنید نظر طرف مثبت بوده است. او هم همین کار را می‌کند و با کندن هر گلبرگ از خود می‌پرسد: دوستم داره؟ و یادش می‌آید که وقتی مسافت طولانی را با هم قدم می‌زدند و او کفش پاشنه بلند پوشیده بود هیچ‌توجهی به سختی وضعیت او نکرده بود و تاکسی نگرفته بود.

و باز یک گلبرگ دیگر می‌کند و می‌پرسد: دوستم نداره؟

و باز به خاطر می‌آورد که اگر دوستش نداشت روز تولدش را به یاد نمی‌آورد و در آن روز برایش هدیه نمی‌خرید.

باید قبول کنیم نسبت به دهه‌های قبل تشخیص احساسات و عواطف سخت‌تر و پیچیده‌تر شده است و براحتی نمی‌توان رفتار، خواسته‌ها و عملکرد کسی را به دوست داشتن یا نداشتن او تعبیر کرد.

سالیان پیش اگر پسری دختری را دوست داشت دنبالش راه می‌افتاد تا نشانی منزلش را پیداکند، بعد با هماهنگی یا بی‌هماهنگی برای خواستگاری پاشنه در بابای دختر را از جا می‌کند.اما امروز آقا چند سال دور و برطرف می‌چرخد و کلی هم خرج می‌کند، اما هنوز نه خودش نه طرف مقابلش تکلیفشان روشن نیست که همدیگر را چقدر می‌خواهند و ممکن است هرگز کار به ازدواج و حتی خواستگاری نکشد.

به هر حال دختر‌ها این روزها باید زرنگ‌تر از سابق باشند تا تشخیص دهند کسی که حتی به عنوان خواستگار پا پیش می‌گذارد واقعا خواستگار است یا قصد دیگری دارد.

آیا او شما را دوست دارد؟

روانشناسان معتقدند دوست داشتن نشانه‌هایی دارد که نمی‌تواند آن را پنهان کرد چنان که دوست نداشتن علائمی دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت:

شما را در تعلیق نمی‌گذارند و به هر دری می‌زنند تا به دستتان بیاورند.

ملاحظه شما را می‌کنند و به شما و خانواده‌تان احترام می‌گذارند.

نگاهشان شما را دنبال می‌کند و عشق در آن موج می‌زند.رفتارش با شما خاص است و علاقه‌مندی‌های شما را با اشتیاق دنبال می‌کند.

از آینده و جدی شدن روابط با شما صحبت می‌کند و از این موضوع طفره نمی‌رود.افتخار می‌کند که شما را به دوستان یا خانواده‌اش معرفی کند و تغییرات کوچکی که در ظاهرتان می‌دهید متوجه
می‌شود.

اگر برخی فامیل‌هایش به شما کمی حسادت می‌کنند، می‌توانید مطمئن باشید که او به شما متفاوت‌تر از دیگران نگاه می‌کند.

اگر آمدن شما باعث شده که برنامه زندگی‌اش تغییر کند، بدانید که جایگاه خاصی را برایتان در نظر گرفته است. یک مرد عاشق حساب زمان از دستش می‌رود و قرارهایش از زمان مقرر فراتر می‌رود.

برنامه‌های آینده‌اش را با شما تنظیم می‌کند و نشان می‌دهد آماده ازدواج است.

دوست داشتنی باشید

پیش از این‌که بخواهید دوست داشته شوید باید دوست داشتنی باشید. برای این کار بهانه‌جویی و وسواس در مورد رفتار و گفتار شخص مورد علاقه‌تان را کنار بگذارید و رفتاری آرام داشته باشید.

ایده‌آل‌های خود را بشناسید و فقط به خاطر این‌که از تنهایی در بیایید دنبال ازدواج نباشید.

اگر مردی در شأن شما با شما رفتار نمی‌کند ارتباط را قطع کنید و منتظر تغییر رفتار و تبدیل او به یک خواستگار درست و حسابی نباشید.

تغییر در رابطه را به دست زمان نسپارید. اگر چیزی امروز وجود ندارد فردا بدتر هم می‌شود.

تنها کسی که در رابطه می‌توانید کنترلش کنید، خودتان هستید.

برای رفتاری که خواستگارتان با شما دارد، حد و مرز بگذارید و اگر چیزی ناراحتتان می‌کند، حتما با او درمیان بگذارید.

او را برای ازدواج هول نکنید و پیشنهاددهنده خواستگاری شما نباشید.

لزومی ندارد طرفتان همه چیزتان را بداند خصوصا تا وقتی قرار نیست با او ازدواج کنید.

آنقدر مجذوب او نشوید که خود را دست کم بگیرید.

یک خائن همیشه خائن است. اگر رابطه‌ای را با دیگری به خاطر شما به هم زده است شما هم منتظر این اتفاق در مورد خودتان باشید.

مردها طوری با شما رفتار می‌کنند که خودتان اجازه می‌دهید رفتار کنند.

در نرمش نشان دادن، هر دو طرف باید یکسان عمل کنند. هر مراسم خواستگار‌‌ی قرار نیست به ازدواج ختم شود.شخصیت خواستگار را خوب بررسی کنید و بیخودی دل نبندید و موضوع را جدی نگیرید.

نسبت به کسی که برای خواسته‌های بحق شما انعطاف نشان نمی‌دهد، متعهد نشوید.


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 11:27 صبح ] [ سعیده اولیایی ]

کسانی که به طرف عقربهای ساعت امضاء می‌کنند انسان‌های منطقی هستند
کسانی که از خطوط عمودی استفاده می‌کنند لجاجت و پافشاری در امور دارند
کسانی که از خطوط افقی استفاده می‌کنند انسان‌های منظّم هستند
کسانی ک با فشار امضاء می‌کنند در کودکی سختی کشیده‌اند
کسانی که پیچیده امضاء می‌کنند شکّاک هستند
کسانی که در امضای خود اسم و فامیل می‌نویسند خودشان را در فامیل برتر می‌دانند
کسانی که در امضای خود فامیل می‌نویسند دارای منزلت هستند
کسانی که اسمشان را می‌نویسند و روی اسمشان خط می‌زنند شخصیت خود را نشناخته‌اند
کسانی که به حالت دایره و بیضی امضاء می‌کنند ، کسانی هستند که می‌خواهند به قله برسند
بی شک بیان مطالب افکار مختلف نشانه ی تائید آن نمی باشد


[ سه شنبه 90/7/12 ] [ 12:37 عصر ] [ سعیده اولیایی ]

 

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. 

 
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.


 

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،

تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.


 

 

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی

نه خیلی غیرضروری،

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.


 

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند

چون این کارِ ساده ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند

و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی. 

 

و امیدوام اگر جوان که هستی

خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی

چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

 

امیدوارم سگی را نوازش کنی

به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.

چرا که به این طریق

احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.


 
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی

هرچند خُرد بوده باشد

و با روئیدنش همراه شوی

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

 

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی

زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یک بار

پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است! 

 

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

 

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!


 


[ چهارشنبه 90/4/1 ] [ 9:22 عصر ] [ سعیده اولیایی ]
   1   2      >

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : زهرا دهقانی[81]
نویسندگان وبلاگ :
افروز یوسفی (@)[15]

فاطمه خادمیان (@)[19]

سعیده اولیایی (@)[6]


سلام به همه دوستان این وبلاگ برای صمیمیت و اطلاع رسانی بیشتر برای همه شماهاست!!!!
امکانات وب


تبادل لینک